مروز به اندازه تمام دلتنگی هایم شاعر می شوم
شاعر می شوم
به اندازه ای که رنگ چشمان تو را در قاب نوشته هایم جای دهم
و به آن ها بگویم امروز بی قرار تر از همیشه ام.
شاعر می شوم به اندازه ای که لبخند تو را روی نوشته هایم بیابم
و ببینم آنها با حضور نامت در صفحات دفترم خوشحالند
می نویسم
بی آنکه اراده از من باشد
قلم به نوشتن در می آید و
بهانه های قلبم سپیدی دفتر را عاشق می کند
بهانه من رفتن توست.
تو مرا خیلی زود شاعر کردی...خیلی زود.
من اکنون مسافرم
مسافر جاده های شعر
کوله بارم پر است از حرف های نگفته