لطفا" دخترها بخوانند:
دخترک از ره رسید و پریشان گشته است ..... سفره دل را باز با مامان گشته است
مدرسه نروم من هر چه خواهی بگو ..... این بود بهترین حرف دختر ت ( هیکلو)
نمی دانم ، چیزکی در دلم رم رمک میکند ...... انگاری که آتشی در دلم روشنک میکند
از امروز که فرهاد همسایه مون شد آشنا ...... این چنین که می بینی گشته حال ما
گمانم ناوک مژه اش خورده بر قلب زار ..... .....طاقتم رفته و گشته این دل بی قرار
مادرش گفت اینکه گویی باد غب غب است ...حال تو ازخوردن ساندویچ دیشب است
فرهاد و مرهاد را کیلویی چند ای هلو؟.... هیچ پسری قابل نمی دانم برایت (هیکلو)
تو فرشته ای! خود را دراین آینه ببین ......... بدین راحتی مده قلبت به آن و این
همچو بادمجان بینی ات ظریف بود ......... ریشه ات از بزن بهادرهای شریف بود
لبهای تو ناز همچو لب میمون بود ........ گردنت را ببین به به همچو قلیون بود
از بس که براق شده صورت مشکی ات ...... بسوزاند دلم را چشمان اشکی ات
سب زمینی در تیپ تو بسی حیران شده ..... روح هر کسی از دیدنت ویران شده
دخترک مو پریشان کرد خندید و گفت ....... فرهاد هم همینها را به من می گفت!!